کریستینا رز، یک سبزه خشمگین، در کلیسا به گناهانش اعتراف می کند، اما نه آنطور که انتظار دارید. او در مقابل کشیش زانو زد، زیپ شلوارش را باز کرد و سوراخ شکوه ضربان دار خود را آشکار کرد. لب های خبره او جادوی آنها را انجام داد و تجربه ای مقدس و سعادتمند را ایجاد کرد که نه فراموش می کرد.