نامادری اغواگر پسرخوانده اش را با نگاه های اغواگرانه مسخره می کند و میل او به بار داغش را روی لنزهایش برآورده می کند. او تردید می کند، اما به او اطمینان می دهد که همه چیز خوب است. در نهایت، او آنچه را که می خواهد به او می دهد و عینکش را به هم می ریزد.